زنگ تفریح
لحظاتی شاد در کنار هم
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 13:26 ::  نويسنده : mohammad sajjad

پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟

دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz

پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟

دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲

پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.

دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟

دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟

دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.

پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.

دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟

دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟

پسر : خیابون دربند. شما چی؟

دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟

پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟

دختر : اسم فامیلی شما چیه؟

پسر : من؟ حسینی! چطور؟

دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..

دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!

پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!

دختر :‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای

پسر : باشه عمه ملوک! بای……

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 13:12 ::  نويسنده : mohammad sajjad

مخاطب این موارد آقایون هستند :

* وقتی که ما دو سه روزی تعطیل میشیم بهترین کار، زدن به دل طبیعت و مسافرت و پیک نیکه اما نمی دونم چرا اینجور وقت ها، تمام ماست موسیرهای کف شهر نایاب میشن و نمیشه دیگه تهیه شون کرد.

* pes2012 از دیگر تفریحات ما ایرانی هاست که جایگزین شدن آن با گل کوچک دلیل اصلی تنبلی نسل جوان است.

* از تفریحات آقایان یکی اش هم این است که در ساعات انتهایی شب دور هم جمع می شوند و فوتبال می بینند و پایه ی میوه و تخمه و پفک هستند و کلی هم ریخت و پاش می کنند که باعث عدم تمدید قرارداد اجاره خانه، قهر خانم و رفتن او به خانه باباش و ... می شود. طرفداران تیم بازنده هم که شرط بستنی را باخته اند نصف شبی گل گیجه! می گیرند که از کدوم مغازه باید بستنی بخرند.

* برنامه نود هم که کلا تفریحه ... به قول امیرخان: عادل جون من حال می کنم تو اینقدر قشنگ می خندی...!

* کشیدن قلیون هم کلی تفریحه... دور هم می شینیم و همان طور که پرتقال و سیب و نعناع می خوریم و می ریزیم تو معده، یه کمی هم دود پرتقال و سیب و نعناع می ریزیم تو ریه... آی فاز میده...! اما خب نفس می گیره...

* تفریح دیگه مون اینه که زیرآب همکارانمون رو بزنیم که البته هیچ تبعات و مشکلاتی نداره... کاملا راحت باشین!

* و اما پرس و جوی دائم قیمت طلا و سکه و دلار هم جزو تفریحات روزمره ماست... فقط اثرات روحی اش با خودتونه.

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 13:6 ::  نويسنده : mohammad sajjad

بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : mohammad sajjad
- دقت کردین وقتی موبایلت زنگ می خوره همه گوش هاشون تیز تیز می شه؛ وقتی تلفن خونه زنگ بخوره همه خودشون رو میزنن به کر بودن ...

- دقت کردین نشده یه بار این جعبه دستمال کاغذی رو باز کنیم، برگ اولش درست مثل بچه آدم بیاد بیرون؟!

- دقت کردین این روزها اگر ده تا سنگک بخری، ملت یه جوری نگاه می کنن انگار پرادو سوار شدی!

- دقت کردین همیشه وقتی حوله رو تو حموم می خوای برداری یکی از لباسات میفته رو زمین خیس میشه؟!

- دقت کردین دو ساعت درس میخونی ساعتو نگاه می کنی میبینی نیم ساعت گذشته! نیم ساعت میای پای کامپیوتر ساعت رو نگاه می کنی می بینی دو ساعت گذشته؟!

- دقت کردین تا مترو می ایسته همه عین دونده ها می دون به سمت پله ها بعد که می رسن بالا قدم می زنن!

- دقت کردین هیچ لذتی مثل این نیست که دو روز تخمه خورده باشی، امروز یکی اش رو روی فرش پیدا کنی

- دقت کردین وقتی حوصله ات سر میره، اولین جایی که میری سر یخچاله؟!

- دقت کردی وقتی میخوای فیلم ببینی هر چی داری آشغال به نظر میاد! حالا میخوای هاردو خالی کنی همش خوب میشه؟!

- دقت کردین تو این فیلم ها که نشون میدن هر کی می افته تو آب اصلا شنا بلد نیست ولی اون که بیرون واستاده در حد یک غریق نجات کامله!

- دقت کردین اینایی که میرن کلاس گیتار، بدون استثنا اولین آهنگی که یاد میگیرن آهنگ تکراری و ضایع «اگه یه روز بری سفر» است؟ از اساتید محترم خواهشمندیم کمی تنوع به خرج بدید...

- دقت کردین تعداد خواننده های ایران از شنونده ها داره بیشتر میشه؟

- دقت کردین اون تفریحاتی که تو فرجه امتحان ها به ذهن آدم میرسه تو تابستون به ذهنش نمیرسه!

- دقت کردین بیشتر مواقع احساس می کنیم گوشیمون زنگ خورده بعد که نگاه می کنیم می بینیم یه توهم ویبره ای بیش نبوده؟!

 

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 12:51 ::  نويسنده : mohammad sajjad

خوردنی باشد: مثل عسل
ساعات مختلف روز: مثل پگاه، سپیده، سحر
اسم جک و جونور باشد!
اعم از پرنده: مثل پرستو، درنا…
حشره: مثل پروانه
چهارپا: مثل غزال
اسم علف باشد: مثل ریحانه، پونه و…
اسم مکان باشد: مثل صحرا، دریا، خاور، ایران
خیس باشد: مثل شبنم، دریا، ساحل، باران.
و کلا هر اسمی تو این مایه ها باشد اسم دختر و در غیر این صورت اسم پسر می باشد !

پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 4:11 ::  نويسنده : mohammad sajjad
قبل از ازدواج
مرد: چی بگم؟ خداکنه زودتر بشه !! مگه من چقدر طاقت دارم؟
زن: اگر از پيشت برم؟
مرد: فکرش هم ناراحتم می کنه !!
زن: منو دوست داري؟
مرد: البته ، مطمئن باش !! مگه شک داری ؟
زن: آيا تا حالا به من خيانت كردي ؟
مرد: نه ! به هیچ وجه در ضمن از سوالت هم خوشم نیومد
زن: منو مسافرت ميبري؟
مرد: اگر وقت کنم هر روز !!
زن: آيا منو ميزني؟
مرد: به هيچ
‎ ‎وجه ! من از اين آدما نيستم !
زن: ميتونم بهت اعتماد كنم؟
مرد: چی ؟؟؟؟؟


بعد از ازدواجهمين متن را اين دفعه از پائين به بالا بخوانید

چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 20:40 ::  نويسنده : mohammad sajjad

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست

چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 18:13 ::  نويسنده : mohammad sajjad

عروس عادي: با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنه.)

عروس لوس: بع……….له!

عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دايي جون، عمه جون،…، زن عمو کوچيکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، … ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، … ، … (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واسه همين دوباره از اول شروع ميکنه به اجازه گرفتن … !)

 

عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي … اُ يس

عروس خجالتي: اوهوم

عروس پاچه ورماليده: به کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره به داماد) آره…. ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)

عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعود کيميايي، …، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، … ، مرحوم نعمت ا.. گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو، مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و … آري مي پذيرم که به پاي اين اتللوي خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش …

عروس داش مشتي: با اجزه بروبکس مُجلي نيست من که پايه ام …

عروس زيادي مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين … اعوذ با… من شيطان رجيم يس و القرآن الحکيم …. الي آخر …. ( و در آخر ) نعم

عروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله … چقدر زن بايد تو سري خور باشه چرا همش از ما سؤال مي پرسن ! … يه بار هم از اين مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسين … (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن … فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينه که هست مي خواي بخواه نمي خواي هم به درک)

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


با سلام به تمام دوستان عزیز.هر کی که میاد اینجا باید شاد و سر حال باشه.امیدوارم که لحظات خوبی رو در کنار هم داشته باشیم.
آخرین مطالب

نويسندگان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content